آریامآریام، تا این لحظه: 13 سال و 12 روز سن داره

آریام عشق زندگی مامان و بابا

جشنواره میکی موس

پسر عزیزم، ما باز هم اومدیم مالزی اما این بار تو نسبت به دفعه قبل بزرگتر شدی و اتفاقات اطرافت رو خیلی بهتر درک میکنی. ما هم سعی میکنیم اینجا بهت خیلی خوش بگذره و خاطرات خوبی تو ذهنت نقش ببنده. به خاطر علاقه زیادت به کارتون میکی موس، بردیمت جشنواره مجسمه های این موش کوچولوی دوست داشتنی. تو هم با دیدن مجسمه های بزرگ و صدای موسیقی هیجان زده شده بودی و نمیدونستی میخوای چیکار کنی. کنار هر کدوم از مجسمه ها که نشستی، اونقدر شیطنت و شیرین کاری کردی که همه میخواستند باهات عکس بگیرند اما خبر نداشتند که پسر فسقلی ما از عکس و دوربین فراری هست.         ...
13 مهر 1391

پارک پرنده

پارک پرنده های کوالالامپور یه جای عالی و بی نظیر بود. برخلاف پارکهای دیگه، پرنده ها تو این پارک کاملا آزاد بودند و میشد از نزدیک اونها رو دید. عزیزم، تو هم با دیدن پرنده هایی که کنارت راه میرفتند و یا بالای سرت پرواز میکردند، ذوق زده شده بودی و دائم میگفتی اک (به همه جور پرنده میگی اک). البته گرمای هوا و زمان زیاد گشتن، یه کم خسته و کلافه ات کرده بود اما پسر خیلی خوبی بودی و تا آخر ما رو همراهی کردی. خوشحالم که بهت خوش گذشت عزیز دلم (دهم خرداد 91).  اولین برخورد آریام با پرنده ها از نوع نزدیک  این طاووس هم آریام جون رو همراهی میکرد  اینجا دیگه آریام کوچولو داشت گرمازده م...
13 مهر 1391

راننده کوچولو

عزیز دلم تو مدتی که مالزی بودیم، هر چی ماشین بازی بود، سوار شدی. دیگه میدونستی که برای بازی با این ماشینها باید سکه بندازی. تا یه ماشین میدیدی، اشاره میکردی که بهت پول بدیم و بعد سعی میکردی سکه رو بندازی. اما ماشینهای کنترلی برات نهایت لذت رو داشتند و وقتی سوار میشدی، آواز میخوندی و ضمن گرفتن فرمون، با همه بای بای میکردی. روز آخر اونقدر بازی کردی که دیگه خودت خسته شدی و وقتی بغلت کردم، با ماشینها خداحافظی کردی. این هم چند تا عکس منتخب... ...
13 مهر 1391

مادر شدن یعنی دلواپسی تمام لحظه ها

این روزها نگرانتم پسرم، از بس که درد کشیدی و ناراحت بودی. از بس که با ناله و گریه از خواب بیدار شدی. پنج تا دندونی که با فاصله دو سه روز در اومدند، حسابی اذیتت کردند. فقط وقتی شیر میخوردی، آروم میشدی و مامان نگران دندونهایی که این شیر خوردنهای شبانه، خرابشون میکنه. هنوز از لجبازی دندون ششم، کلافه بودی که سرمای بدی خوردی و بعد از چند روز خروسک گرفتی و من نگران شور و نشاط کودکانه ات شدم وقتی ساکت شدی و حوصله بازی نداشتی. دکتر برات دو تا آمپول داد...خدا میدونه که برای اشکهایی که از درد ریختی و برای تک تک سرفه هات، هزار بار مردم و زنده شدم. میدونم باید دلدارتر از این حرفها باشم. میدونم که وقتی بزرگ بشی، دیگه تمام مدت کنارم نیستی تا مثل سایه...
13 مهر 1391

ما سه نفر

این هم یه عکس یادگاری از جمع سه نفره ما در آخرین غروب تابستان ٩١ (ساحل دریای خزر-رامسر) ...
13 مهر 1391

عکسهای جدید آریام شیطون

این هم چند تا عکس منتخب از عکسهایی که عمو هلر زحمت کشیدند. البته بماند که داستان عکس و عکاسی آریام شیطون مثل همیشه تکرار شد و مامان و بابا با زحمت زیاد تونستند خنده به لبهای پسر خوشگلشون بیارن...شانس آوردیم عکاس آشناست و آریام رو خیلی دوست داره و برای این کار وقت زیادی گذاشت. ...
5 مهر 1391
1